غیر از ه شناسان کسی توی دنیا پیدا میشه که از سوسک فاضلاب خوشش بیاد؟؟؟

یکی از معدود گروه خانمهایی که ممکنه گاهی بهشون حسودیم بشه اونایی هستن که از سوسک نمیترسن . حتی اونهایی که اونقدر شهامت دارن با دمپایی بزننشون هم برام محترمن .  منظورم هم فقط و فقط اون گونه ی سیاه و قهوه ای زشت بالداره با دوتا آنتن چندش آورشونه . وگرنه با سوسکهای باغی و درختی و . مخصوصا اون تپلهای بوم غلتون یه جوری کنار میام

دیشب من و فرفروک راحت و بی دردسر تو اتاق نشیمن بودیم . من تازه جمع و جور کردن ریخت و پاشهای از صبح مونده ی دخترک رو تموم کرده بودم، شام ایشون تو فر بود، و فرصت کردم چایی سرد شده م رو بخورم تازه لم داده بودم که دیدم یکی از این قد بلنداش پر رو پر رو از وسط فرش رد شد و رفت طرف دخترک ( دارم فکر میکنم اگه خورده بود به آوا من تا همین لحظه مشغول آبکشیش بودم احتمالا) . یه قدم مونده به هدف ، راشو کج کرد و رفت پشت مبل . 

من همه ی سعیم - واقعا همه ی سعیم - رو میکنم که ترس های بی موردی مثل این رو جایی که فرفرک هست از خودم بروز ندم . دیشب برای اینکه جیغ نزنم دندونام رو طوری فشر دادم که تا ساعتها بعدش فکم درد میکرد.

فرفرک رو همراه با اسباب بازیش گذاشتم رو مبلی که خودم نشسته بودم ، ه کش رو خالی کردم دور و بر مبل . این ماکزیمم کاریه که میتونم انجام بدم و اگه این اقدام جواب نده از خونه میزنم بیرون . با ترس و لرز آ<ا رو گذاشتم پشت میز و بشقاب شامشو دادم دستش ، خودم هم نشستم رو کابینت با اسپری تو دستم که اگه اومد بیرون بازم سم پاشی کنم و ازون بالا راحت تر هم رصدش کنم البته . 

دخترک تا چشمش به مامان افتاد که رفته بالای کابینت چشماش برقی زد که بیا و ببین . بیخیال شام و کارتون از پشت میز پرید پایین که بیاد پیش من . اومدم پایین و فرفرک و بشقاب شام رو زدم زیر بغل و دویدم تو اتاق خواب . اومدم بذارمشون رو تخت که یه چیز سیاه دیگه از گوشه ی پرده به چشمم خورد . 

نمیدونم همون موجود اسمشو نبر بود که در تعقیب ما اومده بود اتاق خواب یا یکی دیگه . در هر حال من حس کسی رو داشتم که خون آَشام ها یا زامبی ها یا فضایی ها به شهرشون حمله کردن و هیچ راه فراری هم نداره و خودش به جهنم نگران بچه ش هم هست .زنگ زدیم به بابای بچه که هر جایی هستی خودتو برسون ما تحت محاصره ایم . فکر کنم مواجهه با سوسک تنها موقعیتیه که مرد خونه ی ما احساس شوالیه بودن بهش دست میده . یعنی با هر یه سوسکی که بکشه من در حد یه قهرمان ملی تشویقش میکنم . 

بالاخره آقا اومد و تو اتاقا رو هم سم پاشی کرد. 

آیا خیال ما راحت میشه ؟ ابدا . نه تا وقتی که جنازه ی سوسکارو به چشم نبینیم .

مبلها رو کشید وسط اتاق و پشت و روشون کرد و فرش رو تد و میز و صندلیها رو چک کرد . ولی سوسک نبود که نبود . اتاق خواب رو هم بازرسی ویژه کرد ولی به هیچ قیمتی نمیتونستم شب تو اتاق بخوابم . این شد که دو تا مبل رو روبرو چسبوندم به هم وسط اتاق پتو و بالشم آوردم و فرفرک رو خوابوندم توش . خودم هم بهش ملحق شدم . شب بسیار سختی بود چون خونه رو که عوض کردیم مبلای قبلیمون رو دادیم رفت و دو تا دو نفری کوچیک خریدیم که طبیعتا من هیچ رقمه توش جا نمیشدم . تا صبح مچاله شدم اون تو و صبح خسته و کوفته اومدم سر کار . 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بلاگ علمی موسسه شهید احدی هنر زندگی درباره حیوانات خانگی ورزش پر هیجان فوتبال Paul سابلیمینال چیست؟ تابلوسازی فلکسی فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه) کلینیک دندانپزشکی